به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه.

ساخت وبلاگ
اخر هفته rave دارم میرم که اون هم به لطف علی هست. اونوقت من نمیتونم یه لباس مناسب پیدا کنم که جلوی دوستاش اوکی باشه outfit من. واقعا بی‌پولی اذیتم میکنه. دیشب رفتیم Brighton، یه شب اونجا موندیم و برگشتیم. استیک و رستوران و fish and chips. ظهر هم برگشتیم لندن. اینقدر علی خوبه، اینقدر دوسش دارم که مسلما واقعی نیست و کیکه. هی به خودم یادآور میشم که بارها و‌بارها تو به یک پسر اتکا کردی و البته بیشتر از روی خریت، کار خودت رو‌ رها کردی و‌برای خودت تلاش نکردی، و وقتی اون روزی میاد که اون شخص دیگه نیست، که حتما خواهد اومد، وقتی به خودت میای که دیگه خیلی دیره. به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 42 تاريخ : جمعه 26 آبان 1402 ساعت: 1:23

کلا از ۷ روز هفته، ۳ روزش رو خونه علی هستم. یه سری لباس(در حد دو قلم) چون من اصلا لباسی نداشتم که بیارم. یعنی داشتمم هم خیلی فرقی نمیکرد. اینجا یه جور دیگه لباس میپوشن و کلا لباسهای ما به درد outfit اینجا نمیخوره، گذاشتم داخل خونش. الان یک جمله با which گفتم که خیلی طولانی بود توضیح وسطش. تا اخر دی، ایلتس قبلیم منقضی میشه و‌ من دقیقا برای دو ماه آینده، یک ایلتس دیگه ثبت‌نام کردم. مامانم گوگولی‌ترین ادم دنیاس. تصمیم دارم خیلی خیلی خفن شم. مامانم رو اینقدر سربلند کنم، دست داداشم رو بگیرم، بابام لبخنده‌اش قطع نشه، موقع مردن، خوشحال و راحت بمیرم. به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 39 تاريخ : جمعه 26 آبان 1402 ساعت: 1:23

حس حسادت و‌ خشمم، ایجاد شد. یکی رو تو توییتر دنبال میکنم که همزمان با من اومده، البته از نظر سیستم زندگی، متفاوته با من اما دیدم که کار پیدا کرده. این چیزی هست که من هم واقعا دنبالشم. واقعا؟ و یه دختره دیگه که اون دندونپزشکه، و اونم همزمان با من، اومده اینجا تا معادل کنه. اون به نظر میاد بچه پولدار باشه و همینکه میره دانشگاه، برای خانواده‌اش کافی باشه. عکس‌ گذاشته بود از منابع دندونی که میخوند. معلومه که قرار نیست دنبال کار بگرده. حالا من جفت اینها رو با هم میخوام. هم کار. هم درس دانشگاهی خودم رو خوندن. هم هیکل‌ام رو بالاخره به جایی برسونم که همیشه میخواستمو و همیشه عوامل خارجی و داخلی رو به درست و به غلط مقصر میدونستم. اینکه وای چقدر برنج میخوریم، یا وای تا میام رعایت غذایی کنم، انتخابم صد تا وکیل وصی پیدا میکنه. حالا گیر این ایلتسه افتادم. تازه اینو هم مطمئن نیستم اونجوری که میخوام پیش بره. نسبت به اون دو تا ادم، حس خشم و حسادت کردم. ترکیب هم شغل هم درس هم دانشگاه هم لایف‌استایل، واقعا یه ایده‌اله. بهتره در مورد کارهاییکه میخوام انجام بدم، ننویسم. بهتره کلا تو ذهنم باشه. بهتره فقط در مورد اتفاقاتی که میگذره، بنویسم. حتی همین خلوتگاهم در اینجا. البته این حس حسادت و‌خشم برام خوب بود. چون من خیلی وقته numb شدم. ولی تا جاییکه یادمه همیشه من این بودم. حسود و رقابتی. به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 36 تاريخ : جمعه 26 آبان 1402 ساعت: 1:23

بخاطر اینکه فقط و فقط در سه مورد از بیرون رفتنها با علی، پول سهم خودمو دادم، بصورت کاملا زیاد به خاک سیاه مالی نشستم. اول برام جالب بود برم مثلا گارسونی چیزی بشم، بعد دیدم دور باطله. بعد رفتم دوباره ایلتس ثبت‌نام کردم، بعد دیدم چقدر افتضاحم. بعد assignment های دانشگاه داره شروع میشه و دیگه واقعا نمیتونم هم کار کنم، هم مشق دانشگاه و هم ایلتس. بسیار وقت گیره هر کدوم. یه حس انگل مالی هم دارم. هم به خانواده و هم به علی. خیلی حس بدیه. هی هم میخوام برای خودم justify کنم که در شرایط تو اصلا حالت دیگه‌ایی نمیمونه ولی نمیتونم. این چند سال که کار کردم، حس استقلال وارد خونم شده و سخته برام مدتی نباشم. یه ذره این مدت determined نبودم و کاملا distract) از عمد دارم کلمات انگلیسی استفاده میکنم بخاطر ایلتس). فک میکنم هدف چیدن دوباره و اون هم تا انتهای ماه، و اون هم ماه میلادی و نه شمسی، بهتر باشه. الان مثلا  ۷نوامبر هس. اخیش. ماه شمسی تموم.   به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1402 ساعت: 14:12

یک حالت خیلی ناراحت کننده بر من مستولی شده. احساس میکنم باید فک کنم که دو سال در حالت «آماده باش» هستم. باید خیلی چیزها رو به نحو احسنت انجام بدم. باید یه جوری باشه که واسه یه چندر غاز پول بیشتر خرج نکردن، لگد زنون برم داخل در.

به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1402 ساعت: 14:12

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 71 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1402 ساعت: 14:12

ماه اولی که اومدم خیلی پرحادثه بود. اصلا توقع نداشتم. فکر میکردم در انزوا و ناراحتی غربت و مهاجرت تلف بشه اما اینجوری نشد. یکی از اشناهامون که اینجا زندگی میکرد که البته من هیچوقت ندیده بودمش و صرفا از طریق اشنا اشنای اشناااا، شمارشو گرفتم، کمکم کرد که خونه پیدا کنم. اتاق پیدا کردن تقریبا یکی از مشکلترین کارهایی هست که در بدو ورودت باید انجام بدی. روز اول اومد که کلید اتاقها رو بده، یکم خوش و بش کرد. گف میخوای کمک‌ات کنم سیم‌کارت بگیری من هم گفتم آره. بعد یه حساب بانکی مجازی هم برام درست کرد. چند روز گذشت تا اینکه هر از گاهی ازم میپرسید که دانشگاهت شروع نشد که نشده بود و هی حوصله من سر میرفت. گف بریم بیرون با هم. رفتیم بیرون که البته انگار دیت بوده و من نمیدونستم :))) بعدا فهمیدم. یعنی حالت دیت گفته و من فک کردم صرفا برای چرخوندن یه ادم که باهاش تو رو در بایستی هستی تو سطح شهره. یه مهمونی رفتیم و یه مهمونی دیگه :))) و تو مهمونی دوم ازم پرسید در مورد من چه فکری میکنی و من اینجوری بودم که وای نه :))) بقیه‌اشو فردا و پسفردا میگم. میخوام بشه دفتر خاطراتم اینجا. سعی میکنم یه کلیاتی بگم و بعد تلاشمو میکنم که روزانه نویسی داشته باشم. به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 58 تاريخ : جمعه 5 آبان 1402 ساعت: 5:29

موقع‌اییکه اومدم اینجا،mind-set ذهنیم این بود که قراره زجر بکشی و خبری از گل و بستنی چوبی نیستش. که واقعا هم نیس. اینقدر همه چی با ریال ایران گرون از اب در میاد که من تقریبا تمام وعد‌های غذاییم رو گشنه بلند میشم. یعنی فقط میخورم که زنده بمونم:)) وعده شام هم حذف. اما یه حس باحالی بهم میده، انگار مثلا دارم داخل یه داستان خیالی و کودکانه زندگی میکنم. مدل مثلا دختر کبریت فروش که خیلی طفلی هی زجر میکشید در سوز سرما =)))) حالا جایزه هم قرار نیس بهم بدن ولی این ریاضته برام جالبه.  داشتم در مورد اون پسره میگفتم چون تا الان اتفاق جالبی بوده برام. و اینکه در کل هم جالبه. یعنی حتی اگه ایرانم بودم و‌ همه چی هم سرجاش بود و سیر هم از سر سفره بلند میشدم، آشنایی با همچین آدمی برام جالبه. تو مهمونی دوم که ازم پرسید در مورد من چی فکر میکنی، من افتادم به من من کردن. قبل از اینکه مهاجرت کنم، تا خود دم در فرودگاه، من رسما دوس‌پسر داشتم. پا شد اومد فرودگاه حتی در حضور خانواده :)))) بعد من اصلا دوست‌پسرم رو دوسش نداشتم، بعنی تقریبا ازش بدم میومد ولی خیلی طفلی بچه با‌محبت و مهربونی بود، دلم براش میسوخت (که این کار خیلی بدیه) و گفتم آره بخوام باهاش کات کنم، یه جوریه، دلش میشکنه. من که دارم می‌رم، تا تهش باهاشم، دیگه بعدشم میگم ای داد و بیداد، دیگه مهاجرت فاصله انداخت. هی هم ایران بودم میگفتم اره ببین، من مهاجرت کنم دیگه تمومه، من خیلی ساله دوس دارم برم و برم دیگه تمومه، و هی اصلا نمیخواستم باهاش بشم سر همین قضیه که کسی بهم وابسته نشه و برام دردسر نشه اما در نهایت بیش از توان من اصرار کرد و من هم دلم براش سوخت. اینها رو‌ گفتم که بگم تازه من یه هفته بود که فارغ شده بودم. تازه دوس ‌پسر به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 57 تاريخ : جمعه 5 آبان 1402 ساعت: 5:29

به خودم قول دادم، هر قولی دادم به خودم باید اجرایی شه. مثلا قول داده بودم ۱۵ صفحه درس بخونم، الان ساعت ۱۲:۳۰ هس، من تازه شروع کردم و متاسفانه باید انجامش بدم.

به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 55 تاريخ : جمعه 5 آبان 1402 ساعت: 5:29